در انتظار رویت خورشید/ خاطرات و حکایاتی از رهبر معظم انقلاب03
در انتظار رویت خورشید/ خاطرات و حکایاتی از رهبر معظم انقلاب
ستاد خبری سفر مقام معظم رهبری به استان فارس در خبرگزاری جمهوری اسلامی در آستانه سفر ایشان به شیراز بر آن است تا با مرور این خاطرات و حکایات که در پایگاه اطلاع رسانی و نشر آثار مقام معظم رهبری منتشر شده است گامی دیگر در جهت تبیین اندیشههای رهبر انقلاب و توجه به نکات ژرف و آموزنده در زندگی ایشان بردارد.
خانه پدر رییس جمهوری
.....................
این خاطره به نقل از رهبر معظم انقلاب درتاریخ ? 17مردادسال ? 74در بازدید ایشان از خانه پدری در مشهد مقدس بیان شده است.
دردوران ریاست جمهوری کهمرحوم پدرو مادرم درمنزل خودشان زندگی میکردند، هیچ وقت به ذهن هیچ کس - نه به ذهن آنها، و نه به ذهن ما - خطور نمیکرد که حالا مثلا چون ما رئیس جمهور هستیم، دستی بر این خانه بکشیم و آن را تعمیری بکنیم.
حتی هنگامی که یکی از همسایههای ما در اینجا ساختمان بلندی ایجاد کرده بود که بر این حیاط مشرف بود و مادر ما هم نمیتوانست دیگر بدون چادر در حیاط راه برود، بعضی از دوستان گفتند خوب است شما بگویید این کار را نکنند.
پیغام دادیم، دیدیم که گوش نکردند ، راه قانونی هم نداشتیم ،یعنی آنقدر داعی و انگیزه پیدا نشد که به آن همسایه فشار بیاورند که خانه ات را مثلا یک متر کوتاه تر درست کن.
این از آن چیزهایی است که در یک نظام و در یک کشور، برای همه مایه خشنودی و دلگرمی است. مقامات دنیوی و امکانات مادی موجب نمیشود که اشخاص وضع شخصی خودشان را با وضع عمومی اشتباه بگیرند و فکر کنند که باید در رفاه بیشتری زندگی کنند.
قصه اصحاب کهف را از شما یاد گرفتم
..................................
این خاطره از دیدار رهبر معظم انقلاب در دیدار با دست اندرکاران مجموعه تلویزیونی مردان آنجلس در هشتم اسفند ? 1377بیان شده است.
ماه رمضان بود، فکر کردم برای اینها چه مطلبی را مطرح کنم که خوب باشد.
به مناسبت حال خودم گفتم که سوره کهف را برایشان تفسیر میکنم.
برای این کار، من به تفاسیر مختلف و به تاریخ مراجعه میکردم و در آن جلسه - که جلسه خیلی پرشور و خوبی هم بود - این ماجرا را در شبهای ماه رمضان پشت سر هم بیان میکردم.
پس از این قضیه هم بارها داستان اصحاب کهف را گفته ام و شنیده ام و خوانده ام ، اما حقیقت قضیه این است که قصه اصحاب کهف را از شما یاد گرفتم.
آن شبی که شما آن صحنه بسیار زیبا و قوی و پیچیده و عالی را اجرا کردید، من فهمیدم که <اذ قاموا ربنا رب السموات و الارض> یعنی چه ،آن شب من این را به چشم خودم دیدم ، شما حقیقتا یک داستان قرآنی را زنده و مجسم کردید و آن را در مقابل چشم بینندگان قرار دادید این کار خیلی بزرگی است.
بدتر از نسل هویدا
.................
ین خاطره به نقل از رهبر معظم انقلاب در دیدار مدیر مسئول، سردبیر و اعضای هیئت تحریریه مجله حوزه در تاریخ 28بهمن ? 1370بیان شده است.
شما ببینید اینهایی که در راس کار آمده بودند، چه کسانی بودند و چه فکر و ذهنیتی داشتند ، غالبا فاسد بودند.
بخصوص این نسل جدیدشان که دیگر هیچ چیز نداشتند ، حتی از نسل هویدا هم بدتر بودند ، من هویدا را مثال میزنم که از بدترین هاست ، یعنی او از فاسدترین رجال ایران بود.
درعین حال نسل هویدا شرف داشت بر نسل راجی، نویسنده کتاب " خدمتگزار تخت طاووس"، اگر شما این کتاب را خوانده باشید، میتوانید بفهمید که این نسل، چه نسلی بوده است.
اینها میخواستند جای هویدا بیایند، حالا نمیشود گفت صد رحمت به هویدا، امانسبت بهآن نسل،واقعا باز هویدا،هویدایی کهنسبت به رجال ایران، بلاتردید جزو فاسدترین هابود.
اما بالاخره ته دل او و امثال او، ته مانده و رسوبی از آن قدیم - حالا اسمش ملیت بود، وطن دوستی بود، آب و خاک بود - وجود داشت ، ولی نسل جدیدشان که نمونهاش همین (راجی) است، واقعا اینها چه بودند.
از آمریکا میترسید
...................
این اطره به نقل از رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام در تاریخ ? 28فروردین سال ? 78بیان شده است.
من و آقای هاشمی و یک نفر دیگر - که نمیخواهم اسم بیاورم - از تهران به قم خدمت امام رفتیم تا بپرسیم بالاخره این جاسوسان را چه کار کنیم.
بمانند، یا نگهشان نداریم ؟ به خصوص که در دولت موقت هم جنجال عجیبی بود که ما اینها را چه کار کنیم، وقتی که خدمت امام رسیدیم و دوستان وضعیت را شرح دادند و گفتند مثلا رادیوها اینطور میگویند ، آمریکا اینطور می گوید ، مسئولان دولتی اینطور میگویند، ایشان تاملی کردند و سپس با طرح یک سوال واقعی پرسیدند: از آمریکا میترسید؟؟
گفتیم نه ، گفتند پس نگهشان دارید ، بله، آدم احساس میکرد که این مرد خودش از این شکوه ظاهری و مادی و این اقتدار و امپراتوری مجهز به همه چیز، حقیقتا ترسی ندارد.
نترسیدن او و به چیزی نگرفتن اقتدار مادی دشمن، ناشی از اقتدار شخصی و هوشمندانه او بود.
نترسیدن هوشمندانه، غیر از نترسیدن ابلهانه و خواب آلوده است ، مثلا یک بچه هم از یک آدم قوی یا یک حیوان خطرناک نمیترسد، اما آدم قوی هم نمی ترسد.
منتها انسانها و مجموعههادر قوت خودشان دچار اشتباه میشوند و قوتهایی را نمیبینند.
من هم وزیرم!
...........
این خاطره به نقل از رهبر معظم انقلاب در دیدار مدیران و مسئولان اجرایی استان خوزستان با ایشان در تاریخ ? 24اسفند ماه سال ? 75بیان شده است.
او به من گفت که ...در صف نماز جمعه نشسته بودم که جوانی - که من را نمی شناخت - رویش را به من کرد و گفت: آقا! ببین واقعا ایران چه قدر عوض شده است ، این آقایی را که در صف جلو نشسته، میبینی؟ او یک وزیر است که کنار مردم آمده و روی زمین در صف نماز جمعه نشسته است.
من نگاه کردم، دیدم آقای نعمت زاده است. مرحوم شهید کلانتری با آن لهجه شیرین ترکیاش به آن جوان گفته بود: پس من هم یک چیز عجیب تربه تو بگویم من هم وزیرم!
نماز نخوانند، اما قمه بزنند!
............................
این خاطره به نقل از رهبر فرزانه انقلاب در دیدار عمومی با مردم مشهد در اول فروردین ? 1376بیان شده است.
کسی که با مسائل کشور شوروی سابق و این بخشی که شیعهنشین است - جمهوری آذربایجان - آشنا بود، میگفت: آن وقتی که کمونیستها بر منطقه آذربایجان شوروی سابق مسلط شدند، همه آثار اسلامی را از آنجا محو کردند.
مثلا مساجد را به انبار تبدیل کردند، سالنهای دینی و حسینیهها را به چیزهای دیگری تبدیل کردند و هیچ نشانهایی از اسلام و دین و تشیع باقی نگذاشتند ، فقط یک چیز را اجازه دادند و آن <قمه زدن> بود.
دستورالعمل روسای کمونیستی به زیردستان خودشان این بود که مسلمانان حق ندارند نماز بخوانند ، نماز جماعت برگزار کنند، قرآن بخوانند، عزاداری کنند، هیچکار دینی نباید بکنند، اما اجازه دارند که قمه بزنند! چرا؟ چون خود قمه زدن، برای آنها یک وسیله تبلیغ بر ضد دین و بر ضد تشیع بود ، بنابراین، گاهی دشمن از بعضی چیزها این گونه علیه دین استفاده میکند ، هرجا خرافات به میان بیاید، دین خالص بدنام خواهد شد.
منبع : ایرنا